فرشته مامانیفرشته مامانی، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
شروع عشق من و بابای شروع عشق من و بابای ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه سن داره

دخترم تمام وجود و هستی من

بدترین لحظات زندگیم

سلام دوردونه قشنگم خوبی نفسم اصلا دوست ندارم این خاطرات تلخ و بازگو کنم و ناراحتت کنم ولی میخوام واست بنویسم که بدونی مامان چه زجری کشید صبح اون روز بد از خواب بیدار شدم و خونه رو مرتب کردم و یه دوش گرفتم که خاله ترنج ( خاله یکی از بهترین دوست مامان  یعنی خاله نادیا) باهام تماس گرفت و گفت که سفره ابوالفضل داره و اصرار کرد که من برم منم واسه اینکه ناراحت نشه قبول کردم و رفتم خونشون اون روز برف شدیدی میبارید و من با خاله نسیم ( دوست مامان) تصمیم گرفتیم بریم خرید ، البته من واسه اینکه اون قرصایی که خانم دکتر گفت و بخرم میخواستم برم بابا بهم زنگ زد و گفت برف خیلی شدیده فردا صبح با هم بریم منم قبول کردم و با نسیم برگشتیم خو...
27 بهمن 1392

تنها گذاشتن مامان و بابا

سلام قند عسلم خوبی عشقم این چند روز حال مامان اصلا خوب نبود میخوام داستان تنها گذاشتن مامان و بابا رو توسط شما رو از اول واست بگم چون میدونم بزرگ شدی یادت نمیاد چقدر من و بابا رو ناراحت کردی بعد از اینکه شما هفته 5 و سپری کردی منم تصمیم گرفتم دیگه سرکار نرمتو خونه باشم از شما مواظبت کنم بعد از اینکه کلی آزمایش و سونوگرافی انجام دادم و به خانم دکتر نشون دادم مشخص شد که کیسه زرده یا همون ساک حاملگی ( کیسه ای که جنین از آن تغذیه میکند)  و جفت تشکیل شده اما خبری از شما ( جنین) نبود و خانم دکتر گفت که دوباره باید سونو انجام بدی منم تصمیم گرفتم دکترم و عوض کنم فکر میکردم تشخیص اشتباه داده خلاصه سونو جدید انجام دادم و...
26 بهمن 1392
1